تقدیم به ترنمم

در آتش نگاه تو تبخیر می شوم

بارانیم ز شوق تو، تکثیر می شوم

حرفی، گلایه ای، غزلی، لب فرو مبند

در دامن کلام تو تعبیر می شوم

گفتی اجاق حوصله ام سرد می شود

وقتی من به پای تو زنجیر می شوم

آخر تمام بودن من با تو بودن است

بی تو از وجود خودم سیر می شوم

از ابرهای خسته، باران امید نیست

در بارش نگاه تو تطهیر می شوم

شاید هنوز قافله ای در پی من است

تا در کجای عشق زمین گیر می شوم

گفتم غزل به شام تو گویم عجیب نیست

گر با خطوط شعر خودم پیر می شوم



برچسب‌ها:
[ شنبه 21 خرداد 1390برچسب:, ] [ 9:41 ] [ عرشیا ]
[ ]

دوستت دارم...

http://www.iranax.ir/uploaded/pc6301692d68a8d5e20b255093804fef55_mihanpatogh8d1a5e5f3667153695bfcd60d2278214_1290866932_love-postal-16.jpg

 

عكسهاي عاشقانه و فانتزي

 

عكسهاي عاشقانه و فانتزي

 



برچسب‌ها:
[ شنبه 21 خرداد 1390برچسب:, ] [ 9:23 ] [ عرشیا ]
[ ]

نفس نفس نبودتو کم میارم
چه سخته بی هوات نفس کشیدن
جاده های زندگیمو مه گرفته
تو بیا,توبیا تا که من نفس بگیرم

تموم زندگیم تیره و تاره
نمیدونی دلم چه حالی داره
پر از آشوب و حرف بی قراری
ته این قصه پایانی نداره


تقدیم به نیلوفر دلتنگیام

روایتی از "عرشیا"

 



برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 19 خرداد 1390برچسب:, ] [ 12:16 ] [ عرشیا ]
[ ]

پنجره احساس ...

 

http://tehranpic.net/images/y6ofgqw6gdfbv8mw3gr.jpg

شب است و بازم
کنار پنجره احساس تنهایم
و باز هم اسمان میشود
سقف بی کسی هایم

انعکاس صدایم است که میشود
فقط جواب حرفهایم
تلخ است ولی
این است سرنوشت تب دارم
بیا و برای لحظه ای بمان اینجا
بیا و ببین چه انداره تنهایم
شبیه عاقبت برگ در پاییزم
زردم و از این خزان سرد دلگیرم

در این شبهای بی رمق و بی رویا
از دلشوره و دلواپسی لبریزم
شب است و باز هم
کنار پنحره احساس تنهایم

 

ترنمم دوست دارم



برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, ] [ 15:1 ] [ عرشیا ]
[ ]

دوست دارم...

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/dehkadehlove/16.jpg

صــــدای پای مهتاب

 

تو کـوچه ها میپیچه

 

شبهای بی تو بودن

 

ســـرابه هیچ هیچه

 

من از نگاه پاکـــــت

 

به آسمون رسـیدم

 

از لب هــــر فرشته

 

اسم تــو رو شنیدم

 

دیدم که اسم پاکت

 

رمــــز... در بهـشته

 

خـدا تــــوی دل من

 

اســم تو رو نــوشته

 

به حـــرمت نگــاهت

 

 دل از هــمه  بـریدم

 

تو آســـــمون هفتم

 

به عشق تو رسیدم



برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, ] [ 14:58 ] [ عرشیا ]
[ ]

بیا دنیامُ عاشق کن

به رویایی که شیرینه

عزیزم! روزگار من

تو باشی بهتر از اینه



برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, ] [ 14:34 ] [ عرشیا ]
[ ]

اين هواي خاكستري مه گرفته داره خفه ام مي كنه

.

نفسهام با هر بار بالا و پايين اومدن دارن سنگيني بيشتر به سينه ام وارد مي كنند

.

باز بيام بگم اي كاش ... اي كاش ..

.

باز اين بغض مي شكنه و اشكها هم كه راه خودشو توي اين چند وقته ياد گرفته

 

خودش مي ريزه ...

 .

كاش بودي ؟ آره دارم باز بهونه مي گيريم

.

دلم يه جام شراب مي خواد كه مست مستم كنه اونقدر مست كه ..

.

اما شرابي كه از چشمات بيشتر مستم كنه پيدا نمي كنم .

 

 

يه جام  دو جام فايده نداره ...

 

كاش بودي كه سرمو روي شونه هات بذارم و اشك بريزم و حرف بزنم

.

تو هم موهامو نوازش كني و آرومم كني

.

كاش كاش كاش ........... كاش كاش

 

 

حسرت اين اي كاش منو كشت ...

 

دوست دارم نیلوفرم

 



برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, ] [ 14:20 ] [ عرشیا ]
[ ]


تو مث یه آسمون من ولی باد خزون تو صدای آشنا من ولی یه بی نشون تو مث یه شعر تر من پر از حس خطر تو خود شقایقی من ولی یه در به در تو پی قاصدکا من رفیق سایه هام تو صدای سازی و من نفیر ناله ها تو گلی مثل بهار من ولی فقط یه خار تو غزلواره عشق من کویر شوره زار تو مث فرشته ها من فقط یه جای پا تو نوای عشقی و من یه ساز بی صدا...



برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, ] [ 13:55 ] [ عرشیا ]
[ ]

...!

من اگر روح پريشان دارم        من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم           دل گريان،لب خندان دارم
 

به تو و عشق تو ايمان دارم

در غمستان نفسگير، اگر نفسم ميگيرد         آرزو در دل من متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس جان مرا ميگيرد                 دل گريان، لب خندان دارم
 

به تو و عشق تو ايمان دارم


من اگر پشت خودم پنهانم           من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم          دل گريان، لب خندان دارم
 

به تو و عشق تو ايمان دارم



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, ] [ 9:45 ] [ عرشیا ]
[ ]

تفاوت عشق و دوست داشتن...

عشق با دوری و نزدیكی در نوسان است. اگر دوری بطول انجامد ضعیف می‌شود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می‌كشد و تنها با ...


عشق یك جوشش كور است و پیوندی از سر نابینایی
اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

 

عشق بیشتر از غریزه آب می‌خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می‌كند و تا هر جا كه یك روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با او اوج می‌گیرد

 

عشق در غالب دل‌ها، در شكل‌ها و رنگ‌های تقریبا مشابهی متجلی می‌شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشتركی است
اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می‌گیرد و چون روح‌ها بر خلاف غریزه‌ها هر كدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش را دارد می‌توان گفت: كه به شماره هر روحی ، دوست داشتنی هست

 

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل‌ها و عبور سال‌ها بر آن اثر می‌گذارد
اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می‌كند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست

 

عشق، در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشكار رابطه دارد. چنانچه شوپنهاور می‌گوید: شما بیست سال سن بر سن معشوقتان بیفزائید، آنگاه تاثیر مستقیم آنرا بر روی احساستان مطالعه كنید
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج وجذب زیبایی‌های روح كه زیبایی‌های محسوس را بگونه‌ای دیگر می‌بیند

 

عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است
اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت

 

عشق با دوری و نزدیكی در نوسان است. اگر دوری بطول انجامد ضعیف می‌شود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می‌كشد و تنها با بیم و امید و اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند می‌ماند
اما دوست داشتن با این حالات نا آشنا است، دنیایش دنیای دیگری است

 

عشق جوششی یكجانبه است. به معشوق نمی‌اندیشد كه كیست یك خود جوششی ذاتی است و از ین رو همیشه اشتباه می‌كند و در انتخاب بسختی می‌لغزد و یا همواره یكجانبه می‌ماند و گاه، میان دو بیگانه نا‌همانند، عشقی جرقه می‌زند و چون در تاریكی است و یكدیگر را نمی‌بینند، پس از انفجار این صاعقه است كه در پرتو رو شنایی آن، چهره یكدیگر را می‌توانند دید و در اینجا است كه گاه، پس جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق كه در چهره هم می‌نگرند، احساس می‌كنند كه هم را نمی‌شناسند و بیگانگی و نا آشنایی پس از عشق درد كوچكی نیست
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می‌بندد و در زیر نور سبز می‌شود و رشد می‌كند و ازین رو است كه همواره پس از آشنایی پدید می‌آید و در حقیقت در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یكدیگر می‌خوانند و پس از آشنا شدن است كه خودمانی می‌شوند

 

دو روح، نه دو نفر، كه ممكن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی‌ها احساس خودمانی بودن كنند و این حالت بقدری ظریف و فرار است كه بسادگی از زیر دست احساس و فهم می‌گریزد و سپس طعم خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ كلام یكدیگر احساس می‌شود و از این منزل است كه ناگهان، خودبخود، دو همسفر به چشم می‌بینند كه به پهن‌دشت بی كرانه مهربانی رسیده‌اند و آسمان صاف و بی لك دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افق‌های روشن و پاك و صمیمی ایمان در برابرشان باز می‌شود و نسیمی نرم و لطیف همچون روح یك معبد متروك كه در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش مناره تنها و غریب آنرا بلرزه می‌آورد
دوست داشتن هر لحظه پیام الهام‌های تازه آسمانهای دیگر و سرزمین‌های دیگر و عطر گلهای مرموز و جانبخش بوستان‌های دیگر را بهمراه دارد و خود را، به مهر و عشوه ای بازیگر و شیرین و شوخ هر لحظه، بر سر و روی این دو میزند

 

عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست
اما دوست داشتن، در اوج معراجش، از سر حد عقل فراتر می‌رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می‌كند و با خود به قله بلند اشراق می‌برد
 




برچسب‌ها:
[ دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, ] [ 9:30 ] [ عرشیا ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 9 صفحه بعد