آخ که چه سخته وقتی یکی زندگیته یکی که نفسات با نفسای اونه...
حالا داره اسه همیشه از پیشت میره داره واسه همیشه ازت دل میکنه...
چشام پره اشک نگاهم مغموم دلم آشوب
شب و روزم باررونیِ باروونی...
دلم خونه خون...
به این فکر میکنم که اونی که صبح فقط به عشقش از خواب بیدار میشدم
اونی که از تنهایی بیرونم آورد... تنهایی هام رو با مهربونیاش پر کرد,نذاشت تنهایی رو حس کنم
اونی که شبا تا نیلوفر صداش نمیکردم خوابم نمیبرد,چشام بخاطر اینکه صبح اونو ببینم رو هم میرفت
اونی که با صدای نازنینش اولین نفر تولدم و بهم تبریک میگفت...
حالا داره میره... واسه همیشه تنها میشم تنهای تنها
مث همیشه که تنها بود
یه مرداب خیسه تاریک و سیاه که حتی یه اثری از نیلوفر توش پیدا نیست
خسته ام از خودم از زندگی از همه
برچسبها: