برای بهترینم...

 

 برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است،تویی که تصور حضورت سینه ی بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند. در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم ، ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران همه صبح برایت شعر می سرودم . آن هنگام زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و بر شوق تو اشک می ریختم ،اشک می شدم و بر صورت مه آلودت می لغزیدم تا شاید جاده ای دور ، هنوز بوی بهار را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد، که مرهمی باشد برای دلم ، بیا و از کناره پنجره ی دلم عبور کن ، تویی که در ذهن خسته ی من همیشه بهاری .

دوستت دارم...

 



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 21:48 ] [ عرشیا ]
[ ]

ترنم آسمون بی کسی هام...

 سلام ترنمم سلام مهربون زندگیم

 

کسی که با اولین حرفات و برخوردت محو وجود نازنینت شدم

ترنمی که بی نظیر ترین صفت ها رو داره,بهتریم و ناب ترین احساسات

برات مینویسم چون عاشقتم چون شیدای وجودت,دیوونه طرز نگاهت و آواره ی عطر نفس هات

 

 

دوستت دارم بيشتر از معناي واقعي كلمه دوست داشتن! 

 

دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داري! 

 

دوستت دارم چون تو نيز مرا دوست مي داري!

 

دوستت دارم همچو طلوع خورشيد در سحر گاه عشق!

 

دوستت دارم همچو تكه ابرهاي سفيدي كه در اوج آسمان آبي در حال عبورند! 

 

دوستت دارم چون تو را ميخواهم و تو نيز مرا مي‌خواهي!

 

دوستت دارم از تمام وجودم، با احساس پر از محبت و عشق! 

 

دوستت دارم بيشتر از آنچه تصور مي كني! 

 

دوستت دارم همچو رهايي پرنده از قفس و پرواز پر غرور او در اوج آسمان ها، 

 

همچو امواج دريا كه آرام به كنار ساحل مي آيند و آرام نيز به دريا مي روند،

 

همچو غنچه اي كه آرام آرام باز مي شود و گل مي شود

 

 

 

دوستت دارم همچو چشمه اي در دل كوه كه آرام جاري مي شود بر روي زمين و ت

 

بديل به آبشاري مي شود كه از دل كوه سرازير مي شود!

 

دوستت دارم همچو مهتابي كه شبهاي تيره و تار را با حضورش پر از روشنايي

 

ميكند!

 

 

دوستت دارم همچو باران! باراني كه تن تشنه دنيا را جان ميدهد و مي‌شويد!

 

دوستت دارم چون چشمانت اين حقيقت قلبم را باور دارد! 

 

 

دوستت دارم چون تو آخرين اميد زندگي مني، و لياقت اين دوست داشتن را داري! 

 

 

دوستت دارم تا حدي كه قلبم و احساسم ظرفيت اين ابراز دوست داشتن را نسبت

 

به تو داشته باشند! 

 

دوستت دارم چون با باوري عميق در قلب من نشستي و مرا هدف و اميد زندگي

 

خود قرار دادي!

 

دوستت دارم چون از زندگي و دنيا گذشته اي تا با من بماني!

 

دوستت دارم چون نگذاشتي حتي يك قطره اشك از چشمانم سرازير شود!

 

دوستت دارم چون كه ياري ام ميكني تا از اين سيلاب زندگي به راحتي عبور كنم و

 

خودم را در دشت آرزوهايم همراه با تو ببينم!

 

دوستت دارم فراتر از باور يك رويا و فراتر از باور يك حقيقت!

 

دوستت دارم چون با اطمينان و اعتماد كليد قلب سرخ و پر از عشقت را به من دادي!

 

 

 

دوستت دارم چون كه با احساس پر از صداقت، قلم سردم را بر روي كاغذ زندگي

 

ميكشم و اين شعر و ترانه ها را برايت مي سرايم!

 

مجنونم از مجنون عاقل تر، و ديوانه ام از فرهاد عاشق تر! 

 

نگاه به قلب كوچك و پر از درد من نكن كه همين قلب يك دنيا عشق و محبت در آن

 

نهفته است!

 

نگاه به چشمهاي آرام و خسته من نكن، اين چشم يك دنيا اشك در آن است!

 

نگاه به چهره پريشان من نكن، اين چهره، عاشق چهره توست!

 

دوستت دارم چون كه تو اولين و آخرين معشوق من هستي!

 

دوستت دارم چون زماني كه دفتر عشق را مي گشايي و ميخواني با خواندن نوشته

 

هايم اشك از چشمانت سرازير مي شود.

 

دوستت دارم چون از زندگي و دنيا گذشته‌اي تا با من بماني....!



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 21:33 ] [ عرشیا ]
[ ]

برایت یک بغل احساس...

 
 
برایت یک بغل گل مریم
که مست از می شوی هردم
برایت یک غزل احساس
دوبیتی های قشنگ یاس
برایت هرچه خوبی هست
صمیمانه دعا کردم...



برایت یک بغل گندم، دلی خوشنود از مردم

برایت سفره ای ساده، حلال و پاک وآماده

برایت یک بغل احساس، دو بیتی های عطر یاس

برایت هرچه خوبی هست، آرزو دارم


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, ] [ 15:10 ] [ عرشیا ]
[ ]

من هرگز تو را ترك نخواهم كرد...

 رویای با تو بودن!!!

باز هم برای تو می نویسم تا بدانی که یاد تو در لحظه لحظه ی من

جاریست.باز هم از دیوارهای فاصله عبور می کنم و در ژرفای لحظه ی با تو

بودن گم می شوم و در آن لحظه ی رویایی در اوج دریای بی کران چشمانت

غرق می شوم.تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم،تا خود را بیابم و از زندان

لحظه های بی تو رها شوم...شاید بتوانم به رویای با تو بودن برسم.و چه

رویایس شیرینی است رویای با تو بودن،رویایی که دست من را به دستان

گرم تو می رساند.آنگاه من در گرمای وجود تو ذوب می شوم.در آن زمان

دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است.در این رویای دلنشین تنها دلهای ما

هستند که با هم نجوا می کنند،گویی از پیوند دستهای ما روح های ما هم

 به هم پیوند خورده.و چه زیباست رویای با تو بودن...
 
دوست دارم


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, ] [ 14:55 ] [ عرشیا ]
[ ]