دلتنگم

دنیام زندونه بدون تو

خیلی سخته واسم که تنها نفس بکشم تو این هوایی که هیچ عطر و بوویی ازت نداره

 

چرا من...

دلا همه سنگ شدن,چشام دریای گریوونه...

 

دارم دیوونه میشم...



برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 13:20 ] [ عرشیا ]
[ ]

زخم هایم نه خوب می شود نه خونریزی میکند
کسی که میرو د فراموش می کند اما کسی که می ماند همیشه آتش میسوزد
اگر بخواهم هم نمی توانم عشق تو را فراموش کنم چون در هرجایی بو تو جاریست
این چندیمن روزی است که وقتی از خواب بیدار می شوم
و در آینه چهره خسته خودم را می بینم 
هیچ نشانی از خود نمی بینم باور کن
نمی دانم چه مدت از رفتن تو می گذرد
لحظه هایی که بی تو سپری شد را از عمرم حساب نکردم
آرزوهایم برباد رفته و قلبم شکسته
قرار بود چی بشیم نگاه کن چی شد
اجبار زمان است این زندگی نه میل باطنیم
این گونه زندگی کردن برای من زجر آور  است
بعد از تو اگر دنبال کسی باشم ابتدا
عادت کردم که در نهایت نفسهای تلخ باشد
اجبار زمان است این زندگی نه میل باطنیم
اینگونه زندگی کردن برای من تلخ است
بعد از تو اگر دنبال کسی باشم ابتدا
عادت کردم که در نهایت نفسهای تلخ باشد


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 13:10 ] [ عرشیا ]
[ ]

نیستی...

سلام ترنم لحظه هام

میدونی امروز سومین روزیه که نیستی و من سه روزه که تو سکوتم و دارم آتیش میگیرم

همون ترنمی که به خدا قسمم میداد که ترکش نکنم حالا رفت و منو گذاشت پشت سرش و همه چیزُ فراموش کرد

یه ساده و چقدر آسون دلا از هم سیر میشن 

شاید یکی دیگه تو زندگیشه شاید منو لایق خودش نمیدونست شاید من خوب نبودم شاید... شاید... شاید

 

بخدا نمیدونم

اما اینو بدون که از زندگیم بریدم از خودم بریدم

دلم واسه وقتایی که صدام میکردی تنگ شده دلم واسه شب بخیر گفتنات دلم واسه همه چیز تنگ شده,چقدر رود دلتنگ شدم...!

آراه این منم همونی که ازش قول گزفتی تنهات نزاره اما این خودت بودی که تنهام گذاشتی....

همونی که نیلوفرشی ترنم اونی نفس اونی

حالا من بدون نیلوفرم یه مرداب تنهام تنهای تنها

 

دارم تو گریه میسوزم,چشام دیگه سو نداره...

کاش خدا....



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 8:13 ] [ عرشیا ]
[ ]

بمون...

 اینو خیلی دوس داشت و همیشه بهم میگفت که باهام اینکار رو نکنی یه وقت...

درست برعکس شد و اون رفت و من تنها موندم تنهای تنها...

 

 

کاش که تورو ، سر نوشت ازم نگیره

میترسه دلم ، بعد رفتنت بمیره

اگه خاطره هام ،یادم میارن تورو

لااقل از تو خاطره هام نرو

کی مثل من، واسه تو ، قلبه شکستش میزنه

آخه کی واسه تو مثل منه

بمون، دل من فقط به بودنت خوشه

منو فکر رفتن تو می کشه

لحظه هام تباهه بی تو ، زندگیم سیاهه بی تو ، نمیتونم

بمون، دل من فقط به بودنت خوشه

منو فکر رفتن تو می کشه

لحظه هام تباهه بی تو ، زندگیم سیاهه بی تو ، نمیتونم

کاش که تورو ، سرنوشت ازم نگیره

می ترسه دلم ، بعد رفتنت بمیره

اگه خاطره هام یادم میارن تورو

لااقل از تو خاطره هام نرو

کی مثل من واسه تو ، قلب شکستش میزنه

آخه کی واسه تو مثل منه

بمون، دل من فقط به بودنت خوشه

منو فکر رفتن تو می کشه

لحظه هام تباهه بی تو ، زندگیم سیاهه بی تو ، نمیتونم

بمون، دل من فقط به بودنت خوشه

منو فکر رفتن تو می کشه

 

لحظه هام تباهه بی تو ، زندگیم سیاهه بی تو ، نمیتونم

 



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 8:8 ] [ عرشیا ]
[ ]

 

 زمان تکرار نخواهد شد و من آرزوهای گمشده ام را کجا جستجو کنم؟

 
 
 
زمان تکرار نخواهد شد و من قلب شیشه ایم را در میان کدام غار سنگی مخفی کنم؟
 
 
 
اینک منم و خاطراتی چون رویاهای دوردست و دست نیافتنی
 
 
 
و لحظه هایی که بی شتاب از برابرم میگذرند
 
 
 
و من هر شب مفهوم این مفهوم این درد را برای ستارگان بازگو میکنم.


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 13:18 ] [ عرشیا ]
[ ]

تنها میمونم...

 به تو عادت کرده بودم 
اي به من نزديک تر از من 
اي حضورم از تو تازه 
اي نگاهم از تو روشن 
به تو عادت کرده بودم 
مثل گلبرگي به شبنم 
مثل عاشقي به غربت 
مثل مجروحي به مرهم 
لحظه در لحظه عذابه 
لحظه هاي من بي تو 
تجربه کردن مرگه 
زندگي کردن بي تو 
من که در گريزم از من 
به تو عادت کرده بودم 
از سکوت و گريه شب 
به تو حجرت کرده بودم 
با گل و سنگ و ستاره 
از تو صحبت کرده بودم 
خلوت خاطره هامو 
با تو قسمت کرده بودم 
خونه لبريز سکوته 
خونه از خاطره خالي 
من پر از ميل زوالم 
عشق من تو در چه حالي 
 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 13:8 ] [ عرشیا ]
[ ]

میمیرم...

دارم ذره ذره آب میشم و هیچ ککسی نیست که باری از رو دوشم برداره

زندگیم داره به آخرش میرسه... تهِ ته...

امیدم ازم گرفته شده نفسام نفسای آخرمه...

نیلوفرم نیلوفری که اینقده دوسم داشت داره از پیشم میره داره داره حرمت قطره قطره های اشکام...

دلم خونه شب و روزم داره تیره و تار میشه نه میفهمم نه احساس میکنم مث یه مرده فقط راه میرم

 

نمیدونم به چه جرمی پر و بالمو شکستن
رو به من که ناامیدم همه ی درا رو بستن
نمیدونم به چه جرمی باید از عشق تو رد شم
وقتی میشه عاشقت بود واسه چی این همه بد شم
روی تقویم خیالم همیشه عشق تو کم بود
تو رو از دلم گرفتن اینم از بخت بدم بود
همه دست روزگاره اگه حال و روزم اینه
میخوام عاشقت بمونم آخه دلخوشیم همینه
دارم از نفس میفتم تو هوای تلخ حسرت
انگاری دیگه حضورم واسه تو نداره حرمت

نمیدونم... نمیدونم....

دارم میشم همون مرداب قبلی که هیچکیُ تو دنیاش نداشت هیچکی که درداش رو بفهمه

سحرم ترنمم ترنمی که آیندم رو باهاش نقاشی کردم سحری که واسش از جونم مینوشتم داره میره

روزی نیست که حتی یه لحظه,یه لحظه فکرش نباشم,همش به این فک میکنم که نفسم الان داره چیکار میکنه,حالش خوبه؟ ناراحت نیست؟ آرزوم این بود که خیلی زووووود این فاصله لعنتی رو کم و کم و کمترش کنم تا کنارش باشم

 

اما...

دیگه نا ندارم اشکام تا لحظه ی مرگم تمومی نداره....



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 12:52 ] [ عرشیا ]
[ ]