نیستی...

نیستی...

سلام ترنم لحظه هام

میدونی امروز سومین روزیه که نیستی و من سه روزه که تو سکوتم و دارم آتیش میگیرم

همون ترنمی که به خدا قسمم میداد که ترکش نکنم حالا رفت و منو گذاشت پشت سرش و همه چیزُ فراموش کرد

یه ساده و چقدر آسون دلا از هم سیر میشن 

شاید یکی دیگه تو زندگیشه شاید منو لایق خودش نمیدونست شاید من خوب نبودم شاید... شاید... شاید

 

بخدا نمیدونم

اما اینو بدون که از زندگیم بریدم از خودم بریدم

دلم واسه وقتایی که صدام میکردی تنگ شده دلم واسه شب بخیر گفتنات دلم واسه همه چیز تنگ شده,چقدر رود دلتنگ شدم...!

آراه این منم همونی که ازش قول گزفتی تنهات نزاره اما این خودت بودی که تنهام گذاشتی....

همونی که نیلوفرشی ترنم اونی نفس اونی

حالا من بدون نیلوفرم یه مرداب تنهام تنهای تنها

 

دارم تو گریه میسوزم,چشام دیگه سو نداره...

کاش خدا....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 8:13 ] [ عرشیا ]
[ ]