اینو یادت میاد نفسم...؟

 

یادته وقتی بهم دادیش چقده ازت تشکر کردم چقد خوشحال شدم...

یادته که هوام سرد بود... دستات یخ زده بود دستاتُ گرفتم... گرمای وجودت رو لمس کردم

 

حالا من موندم و سرمایی که از نبودت داره همه دنیا و میگیره...

تورو خدا...

 

نفسمُ حس کن ببین آخراشه دیگه نایی برام نمونده بی تو سحرم...

هر وقت چشمم بهش میوفته تمام وجودم پر از بغض میشه آتیش میگیرم بخدا...

 

 



برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ 23:36 ] [ عرشیا ]
[ ]

کجایی...

 
کجایی که داره بی تو نفسم می گیره  تو رو میخوام کنارم بی  تو آروم ندارم
 
نمیتونه جاتو کسی تو دلم بگیره فقط تورو می خوام من بی تو آروم ندارم
بی تو زندگی محاله بی تو یه روز یه ساله دلم برات چه تنگه دنیا با تو قشنگه
 
می بوسمت یه عالم آروم میشه خیالم با تو همش تو ابرام نباشی خیلی تنهام
 
تو دنیا هیچ کسو از تو بهتر ندیدم یه تار موتو عزیزم به صد تا دنیا نمیدم
 
به آرزوم میرسم با تو  من خوشبختم تموم عمرم شب و روز دنبالت میگشتم
 
قلبم مال  تو جونم مال  تو عشقم به تومی نازم نفسم
 
قلبم مال  تو جونم مال  توعشقم  تو رو دوس دارم عزیزم
 
عشق همیشگیمی تمام زندگیمی همش و رویاهامی مثل نفس باهامی
 
                  تو خوب و خواستنی پاکیو دوس داشتنی هر جای دنیا باشی الهی زنده باشی


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ] [ 21:8 ] [ عرشیا ]
[ ]

آخه تو بگو...

 اخه تو بگو نفس روز های بی رنگم چطور دلت میاد منو اینطور تنها بزاری...؟ خودت بودی که گفتی خیلی زود فراموشت میکنم پس چرا هنوزم دارم عاشقی میکنم واست چرا هنوزم دیوونتم چرا نمیتونم چرا...

 

خاطره هات هنوز که هنوزه واسم تازگی دارن هنوزم حس میکنم کنارمی سحر تورو خدا نکشن منو جونِ هر کسی که دوسش داری...

...یادته...؟ یادته میگفتی تنهام نمیزاری حالا من موندم و تنهاییام حالا منو شبای تلخم بدون تو...

 

 

توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش 

توی تنهایی شکستم بیا تکیه گاه من باش 

دلم از غربت اینجا بی تو بدجوری گرفته 

بیا می دونم که یادم هنوز از یادت نرفته 

 

نذار اون نگاه آخر، آخرین وداع ما شه 

دل بِده به خواهش من؛ دستامون نذار جداشه 

دوباره منو صدا کن ببرم تا لب رویا 

بی تو امروز رو نمیخوام ،برسون منو به فردا 

 

 

دوباره منو صدا کن 

دلم و بازم بلرزون 

هر چی فانوسه بسوزون 

شب و از صدات بترسون 

 

نذار این بلور اشکام 

طعمه ی خاک سیاه شه 

من می خوام عکس من و تو 

توی قاب کهنه باشه 

پا بذار رو چشم خیسم 

شیشه ی این شب و بشکن 

نذار عمر این جدایی برسه به مـــُردن من! 



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ] [ 21:18 ] [ عرشیا ]
[ ]

دلم شکسته...

بخدا دلم واست تنگه درکم کن یه ذره...

دلم شکسته دارم نابود میشم سحر

 

سحر من نفس من...

 

با خنده هام گریه میکنم میترسم که دیگه چشام نتونن حتی خودمم رو هم ببینن

 

 

 



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ] [ 13:24 ] [ عرشیا ]
[ ]

بازم تنهام...

سحرم شد دو ماه تنهایی و شکستن...

دو ماه دیوونگی و پوچی...

دارم جون میدم و میمیرم و کسی نیست دست روی دلم بزاره کسی نیست هق هقم رو گوش کنه کسی نیست که سرمُ بزارم رو شونس

تو رو داشتم و تنها تو رو داشتم اما رفتی و تنهام گذاشتی میون این همه دلتنگی و عذاب

من اینجا بوی تنهایی گرفتم

تو اونجا با کی مهمونی گرفتی

 

سحر بخدا داغونم و آشفته و تنها نبودت کار داده دستم...

بیا دستامو بگیر نفسم...

 

 

 



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ] [ 13:23 ] [ عرشیا ]
[ ]

دلتنگم

دنیام زندونه بدون تو

خیلی سخته واسم که تنها نفس بکشم تو این هوایی که هیچ عطر و بوویی ازت نداره

 

چرا من...

دلا همه سنگ شدن,چشام دریای گریوونه...

 

دارم دیوونه میشم...



برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 13:20 ] [ عرشیا ]
[ ]

زخم هایم نه خوب می شود نه خونریزی میکند
کسی که میرو د فراموش می کند اما کسی که می ماند همیشه آتش میسوزد
اگر بخواهم هم نمی توانم عشق تو را فراموش کنم چون در هرجایی بو تو جاریست
این چندیمن روزی است که وقتی از خواب بیدار می شوم
و در آینه چهره خسته خودم را می بینم 
هیچ نشانی از خود نمی بینم باور کن
نمی دانم چه مدت از رفتن تو می گذرد
لحظه هایی که بی تو سپری شد را از عمرم حساب نکردم
آرزوهایم برباد رفته و قلبم شکسته
قرار بود چی بشیم نگاه کن چی شد
اجبار زمان است این زندگی نه میل باطنیم
این گونه زندگی کردن برای من زجر آور  است
بعد از تو اگر دنبال کسی باشم ابتدا
عادت کردم که در نهایت نفسهای تلخ باشد
اجبار زمان است این زندگی نه میل باطنیم
اینگونه زندگی کردن برای من تلخ است
بعد از تو اگر دنبال کسی باشم ابتدا
عادت کردم که در نهایت نفسهای تلخ باشد


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 13:10 ] [ عرشیا ]
[ ]

نیستی...

سلام ترنم لحظه هام

میدونی امروز سومین روزیه که نیستی و من سه روزه که تو سکوتم و دارم آتیش میگیرم

همون ترنمی که به خدا قسمم میداد که ترکش نکنم حالا رفت و منو گذاشت پشت سرش و همه چیزُ فراموش کرد

یه ساده و چقدر آسون دلا از هم سیر میشن 

شاید یکی دیگه تو زندگیشه شاید منو لایق خودش نمیدونست شاید من خوب نبودم شاید... شاید... شاید

 

بخدا نمیدونم

اما اینو بدون که از زندگیم بریدم از خودم بریدم

دلم واسه وقتایی که صدام میکردی تنگ شده دلم واسه شب بخیر گفتنات دلم واسه همه چیز تنگ شده,چقدر رود دلتنگ شدم...!

آراه این منم همونی که ازش قول گزفتی تنهات نزاره اما این خودت بودی که تنهام گذاشتی....

همونی که نیلوفرشی ترنم اونی نفس اونی

حالا من بدون نیلوفرم یه مرداب تنهام تنهای تنها

 

دارم تو گریه میسوزم,چشام دیگه سو نداره...

کاش خدا....



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 8:13 ] [ عرشیا ]
[ ]

بمون...

 اینو خیلی دوس داشت و همیشه بهم میگفت که باهام اینکار رو نکنی یه وقت...

درست برعکس شد و اون رفت و من تنها موندم تنهای تنها...

 

 

کاش که تورو ، سر نوشت ازم نگیره

میترسه دلم ، بعد رفتنت بمیره

اگه خاطره هام ،یادم میارن تورو

لااقل از تو خاطره هام نرو

کی مثل من، واسه تو ، قلبه شکستش میزنه

آخه کی واسه تو مثل منه

بمون، دل من فقط به بودنت خوشه

منو فکر رفتن تو می کشه

لحظه هام تباهه بی تو ، زندگیم سیاهه بی تو ، نمیتونم

بمون، دل من فقط به بودنت خوشه

منو فکر رفتن تو می کشه

لحظه هام تباهه بی تو ، زندگیم سیاهه بی تو ، نمیتونم

کاش که تورو ، سرنوشت ازم نگیره

می ترسه دلم ، بعد رفتنت بمیره

اگه خاطره هام یادم میارن تورو

لااقل از تو خاطره هام نرو

کی مثل من واسه تو ، قلب شکستش میزنه

آخه کی واسه تو مثل منه

بمون، دل من فقط به بودنت خوشه

منو فکر رفتن تو می کشه

لحظه هام تباهه بی تو ، زندگیم سیاهه بی تو ، نمیتونم

بمون، دل من فقط به بودنت خوشه

منو فکر رفتن تو می کشه

 

لحظه هام تباهه بی تو ، زندگیم سیاهه بی تو ، نمیتونم

 



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 8:8 ] [ عرشیا ]
[ ]

 

 زمان تکرار نخواهد شد و من آرزوهای گمشده ام را کجا جستجو کنم؟

 
 
 
زمان تکرار نخواهد شد و من قلب شیشه ایم را در میان کدام غار سنگی مخفی کنم؟
 
 
 
اینک منم و خاطراتی چون رویاهای دوردست و دست نیافتنی
 
 
 
و لحظه هایی که بی شتاب از برابرم میگذرند
 
 
 
و من هر شب مفهوم این مفهوم این درد را برای ستارگان بازگو میکنم.


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 13:18 ] [ عرشیا ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد